جدول جو
جدول جو

معنی قله زو - جستجوی لغت در جدول جو

قله زو
(قَ لَ کَ)
دهی است از دهستان کبود گنبد بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در 36هزارگزی جنوب باختری کبودگنبد. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 1015 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلب زن
تصویر قلب زن
کسی که پول ناسره سکه بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصه گو
تصویر قصه گو
کسی که داستان بگوید، گویندۀ قصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم مو
تصویر قلم مو
قلمی که در سر آن دستۀ کوچکی از مو یا الیاف قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم زن
تصویر قلم زن
نویسنده، نقاش، حکاک
فرهنگ فارسی عمید
(تُ مَ / مِ فُ)
لاف زن. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ نَ / نِ)
قلم دست. (آنندراج). اشاره به نویسنده باشد. (برهان) :
قلم زن که بد کرد با زیردست
قلم بهتراو را به شمشیر، دست.
نظامی (از حاشیه برهان چ معین از فرهنگ نظام).
، به معنی مصور نیز آمده. (غیاث اللغات از سراج)
لغت نامه دهخدا
(قَلْ)
دهی است از دهستان برکشلو بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 10500گزی خاور ارومیه. در مسیر شوسۀ کلمانخانه به ارومیه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 118 تن است. آب آن از شهر چای و محصول آن غلات، انگور، حبوبات، توتون و چغندرو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نُ)
دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان، واقع در 27هزارگزی باختر تویسرکان و 3 هزارگزی جنوب شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 661 تن است. آب آن ازچاه و محصول آن غلات لبنیات، دیم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. به این ده اسحاق نیز میگویند. مزرعه چهارشنبه جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
کلاته ای است در سبزوار
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 13هزارگزی جنوب خداآفرین و 20هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیر مالاریائی است. سکنۀ آن 161 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لِ نُ دِهْ)
دهی از دهستان آتش بیک است که در بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع است و 174 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 352 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ زَمْ عَ)
دهی است از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در 85هزارگزی میناب و 6هزارگزی باختر راه مالرو میناب به کلاشگرد. سکنۀ آن 20 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ / لِ زَ)
دهی است از دهستان ابرج بخش اردکان شهرستان شیراز که در 96000گزی خاوراردکان و 2000گزی راه فرعی مایین به تخت جمشید واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 297 تن است. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ لو)
دهی جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در 6هزارگزی شمال آق کند و 15500گزی شوسۀ میانه به زنجان. کوهستانی و معتدل و دارای 580 تن سکنه. آب آن از چهار رشته چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ)
دهی است از دهستان زوارم بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 5 هزارگزی باختر شیروان و 4 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی شیروان به بجنورد. هوای آن معتدل و دارای 151 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و انگور و شغل اهالی زراعت و مال داری است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
یله گوی. بیهوده گوی. هرزه گو. (یادداشت مؤلف) :
مپندار بر روز شب را مقدم
چو هر بی تفکر یله گوی عامی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ / قَ لَ مِ)
قلمی که سر آن از چندین تار مو مرکب است و برای نقاشی بکار میرود. (آنندراج). قلمی که بجای نوک چوبین و آهنین نوک از موی دارد و نقاشان بکار برند. (یادداشت مؤلف) :
برای آنکه کشم دایم انتظار ترا
بدیده چون قلم مو شده ست مژگان جمع.
سعید اشرف (از آنندراج).
مشکل که نشیند بجهان نقش تو نیکو
باریک بره تا نشوی چون قلم مو.
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
رود قره سو، یا زرینه رود. از الوند سرچشمه میگیرد. کوه الوندمرکب از توده هایی است که بین آنها دره هائی واقع شده و در هر یک چشمه های فراوان دیده میشود. تمام این جویبارها در جلگه به هم ملحق و آبهای شمالی به هم متصل شده تشکیل زرینه رود یا قره سو را میدهند. سد مشهور ساوه که اکنون خراب است بر روی قره سو بوده است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 380، 387، 394، 397). رود قره سو یازرینه رود در شمال قم از مغرب به مشرق جاری است و رود اناریار که از خوانسار سرچشمه میگیرد و از جنوب به شمال جاری است از شهر قم گذشته به آن ملحق میشود و شعب دیگر نیز از کوههای خلجستان بدان متصل میگردد
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ هََ اَ)
گویندۀ قصه. داستان گوی. قاص. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ زین وَ)
دهی است از دهستان زیارت بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 15هزارگزی شمال باختری شیروان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 65 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن و میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قِ لَ / لِ)
در تداول رو بقبله است
لغت نامه دهخدا
(تَلَ)
دهی از دهستان باباجانی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع و 100 تن سکنه دارد و محصول آنجا کتیراست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ زِ)
نام دهستانی در هنو از کشور بلژیک که دارای 4400 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ / لِ)
پله کوب. نیم کوب. پیله کوب.
- پله کوپ کردن،نیم کوب کردن. نیم کوفته کردن. کبیده کردن. جشن. بلغور کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلب زن
تصویر قلب زن
نبهره گر کسی که سکه قلب ضرب کند قلاب، متقلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم زن
تصویر قلم زن
کلک زن خامکدست: نویسنده نگارگر
فرهنگ لغت هوشیار
خامه مو مویین خامه قلم مودار مخصوص رنگ و روغن که نقاشان بکار برند و آن انواعی دارد. توضیح قلمی مرکب از دسته چوبی دراز و بستی از فلز و نوکی مویین که در ترسیم خطوط و نقاشی و رنگ آمیزی بکار رود. نوک قلم موهایی که مورد استفاده نقاشان مینیاتوریست و آبرنگ ساز خاور دور است از موی خز است و آن را بطرز خاصی در نی قرار می دهند. نوک این قلم مو بسیار ریز است و در عین حال به علت پر پشت بودن مو کارهای آبرنگ تقریبا درشت را نیز می توان با آن انجام داد. سابقا در هندوستان یک نوع قلم مو بسیار ریز و ظریف بود اما اکنون بیشتر از قلمهای اروپایی استفاده می کنند در ایران از قدیم قلم مورا از موی خز و پر غاز تهیه می کردند ولی به واسطه کمیابی و قیمیتی بودن این دو حیوان مدتهاست که برای تهیه قلم موی مینیاتور از موی گربه و شاه کبوتر استفاده می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره سو
تصویر قره سو
ترکی سیاه رود سیاه آب سیا هاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبله رو
تصویر قبله رو
رو بقبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پله کو
تصویر پله کو
نیم کوب پیله کوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم مو
تصویر قلم مو
قلم مودار مخصوص رنگ، روغن که نقاشان به کار برند و آن انواع مختلف دارد
فرهنگ فارسی معین
افسانه پرداز، افسانه گو، داستان سرا، راوی، قصه پرداز، نقال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آبله رو
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که پل های چوبی از آن ساخته شود، معمولا یک یا دو تنه
فرهنگ گویش مازندرانی